✍️انتخابش ، کابوی اش ،قلب وایکینگی اش
داستان این کتاب سفری است در پی یافتن ریشههای خانواده، معنای زندگی، عشق و خانواده و دنبال کردن آرزوهای قلبی.
سفری ناگهانی و ماجراجویانه به عمق ناشناختهها برای کشف یک راز و رسیدن به درک و خودشناسی.
آنا تنها فرزند خانوادهی میلر پس از مرگ پدرش که فقط یک سال با فوت مادرش فاصله داشت، دچار فروپاشی احساسی و روانی
میشود و با غم و اندوه فراوان به خانهی پدری اش بازمیگردد. خانهای که زمانی مأمنی گرم و شاد بود، حالا به چهاردیواریای
بهشدت خالی و سرد تبدیل شده بود. گوشه گوشهی خانه یادآور لحظات و خاطرات خوش دوران کودکی و جوانی او بود که باعث
میشد اشکهایش بیاراده بریزند و او را دچار حس غربت و تنهایی کنند. آنا با قلبی آکنده از درد بالاخره تصمیم میگیرد لباسها
و وسایل شخصی پدرش را بستهبندی کند و حین انجام این کار اسنداد و مدارکی پیدا میکند که حس کنجکاویاش را برمیانگیزد
و با اندکی پرس وجو و بررسی دقیقتر متوجه میشود پدرش به فرزندخواندگی گرفته شده بوده و برای یافتن والدین اصلی پدرش
سفری پرماجرا و طول و دراز را آغاز میکند. آنا به این امید که بتواند در جایی در مسیر پیش رویش بستگان و خویشاوندان همخون
خود را پیدا کند و از این تنهایی محنت انگیز رهایی یابد عازم این سفر میشود. سفری که حتی نمیداند در انتها به چیزی ختم
خواهد شد یا نه، اما او بیتوجه به نتیجه پیش میرود تا شاید بتواند بر این حس سرخوردگی و یأس غلبه کند و به احساساتش
سروسامان ببخشد و هدفی برای زندگیاش بیابد. او سرانجام به مقصد مورد نظر خود میرسد، آریزونا شهری که پدرش در آنجا
متولد و به فرزندخواندگی سپرده شده بود. آنا حین جستوجوها و تحقیقاتش با اهالی مهربان و خونگرم آنجا آشنا میشود و با
عدهای از آنها دوست میشود و بهتدریج آلام روحیاش تسکین مییابد. سفر پرماجرای آنا که به منظور پیدا کردن ریشهها و
تاریخچهی خانوادگیاش آغاز شده بود، در میانههای راه او را وارد رابطهای عاشقانه با پسری میکند که به هیچوجه قابل مقایسه
با روابط عاشقانهی قبلیاش نیست. آنا ناچار است بین خانواده و عشق دست به انتخاب بزند.
تکهای از متن کتاب
آرامش جنگل همیشه برای او صلح و آرامش به ارمغان میآورد. او طی چند هفتهی گذشته هیجان و انتظار بیشتری را نسبت به
چند سال اخیر تجربه کرده بود. عزلتگزینی در این مسیرها برای او به نیازی ضروری تبدیل شده بود تا به همهی چیزهایی که در حال
وقوع بود بیندیشد و به احساساتش سروسامان بدهد. او نمیدانست چرا این جستوجو برای یافتن پدربزرگ مادربزرش اینقدر اهمیت
داشت. شاید علتش تمام کردن آخرین پروژهی پدرش بود، رسیدن به آن پایانی که همه همیشه دربارهاش صحبت میکردند. شاید
با حل راز والدینش، اینطور احساس میکرد که یک پروژهی دیگر را با هم به پایان رساندهاند و میتواند با آنها خداحافظی کند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.